بررسی نحوه تخصیص اعتبارات بودجه با استفاده از مدل برنامه ریزی آرمانی مطالعه موردی:استان فارس

نویسندگان

چکیده

هدف اصلی این مطالعه ، ارائه مدلی جهت بهینه سازی تخصیص اعتبارات تبصره 3 به بخش ها و فعالیت های مختلف اقتصادی است. این مدل پیشنهادی مبتنی بر "برنامه ریزی آرمانی" می تواند اهداف مربوطه را با رعایت الزامات قانونی، محدودیت ها و منابع موجود تحقق بخشد.
این مدل خطی اولین مدل برنامه ریزی آرمانی در مورد کاربرد تبصره 3 می باشد.چهار اولویت عمده در این مدل در نظر گرفته شده است که به ترتیب عبارتند از:
1- کشاورزی؛
2- صنعت و معدن؛
3- خدمات و
4- اشتغال زایی.
مدل مزبور بر اساس داده های مربوط به 5 سال (79-1375) سازمان برنامه و بودجه استان فارس صورت بندی می شود و می توان با آن تخصیص بهینه اعتبارات را برای هر سال تعیین کرد.
نتایج حاصل از مدل ،با توزیع واقعی اعتبارات مقایسه می شود و نشان می دهد که روش جاری توزیع و تخصیص اعتبارات تبصره 3 بودجه بهینه نبوده و نه قادر نیست اهداف تعیین شده را محقق سازد، بلکه باعث خردشدن اعتبارات نیز می شود. همچنین تعیین بخشی از بودجه تحت عنوان اعتبار توزیع نشده،بدون برنامه مشخص قبلی برای توزیع آن، مانع رسیدن به سطوح بالاتر بهینه سازی تخصیص کل اعتبارات گردیده است.
همچنین نتایج این مطالعه نشان می دهد مدل پیشنهادی قادر است تخصیص های بهینه را بر اساس محدودیت های تعیین شده معین کند، کسری یا مازاد احتمالی را پیش بینی کرده و در جهت رفع آن به تصمیم گیران کمک نماید و در نتیجه به اهداف تعیین شده برسد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

-

چکیده [English]

The major goal of this article is to present a scientific model of optimizing credits allocation under Note 3 for various economic sectors and activities. The suggested model has been based on "an Ideal Planning" that may achieve the intended goals with respect to the legal requirements, restrictions and available resources.
This is a linear model which characterizes the first "Ideal Planning" in view of the provisions of Note 3 . In this model, four priorities have been envisaged as follows:
1- Agriculture, 2- Industry and mine, 3- Services, and 4- Job Creation.
The data collected from the Fars province Budget and Plan Department for five years (1996-2001) underlie our model which can endorse the optimal allocation of credits for each year.
The outcomes gained from this model have been compared with real distribution of credits, representing that the current method used for credits allocation has not been optimal. This method has not only been unable to reach the set goals but it has also led to fragmentation of credits. Also the apportionment of a part of the budget under the rubric of "undistributed credits" without any prior fixed program for its distribution, has been a barrier to reach upper levels of optimizing aggregate to credits allocation.
It has also been indicated that the proposed model will have the potentialities of achieving the set goals upon optimizing allocations with regard to the prescribed limitations, predicting
the possible deficit or surplus as well as providing help for decision-makers in the problem-solving process.